مقدمه:
بسیاری از تئوری پردازان نوین پس از چالشها، فعل و انفعالات و فراز نشیبهای چند دهه گذشته، به سوی تئوری جهانی شدن[1] سوق پیدا نمودهاند و بر این اعتقاد پافشاری مینمایند که عصر الکترونیک و کامپیوتر فاصله میان جوامع را کم نموده و انسانها بسیار سریع از یکدیگر باخبر میشوند و در دنیای هم به سر میبرند. یکی از ویژگیهای عصر نوین که در آن بسر میبریم این است که عصر فراصنعتی و یا عصر اطلاعاتاست. متن حاضر به موضوع جهانی شدن و دکترین مهدویت پرداخته است.
جهاني شدن و دكترين مهدويت
انديشمنداني همچون آلوين تافلر تاريخ را از جهت سير تاريخي ملل، اختراعات و اكتشافات به سه دوره تقسيم ميكنند نخستين مرحله دوره كشاورزي است كه در اين دوره هنوز انرژي، منابع طبيعي و صنعت جايگزين كار دستي و نيروي كارگر نشدهاست؛ دوره دوم با جايگزيني انرژي به جاي كار و توان فردي، آغاز شد كه در اين دوره صنعت پا گرفت و به دوره صنعتي معروف شد، و دوره سوم با آمدن وسايل ديجیتال و كامپيوتر آغاز گشت كه معروف به دوره اطلاعات است و به آغاز فصل نويني در حيات بشريت منجرشد، در اين دوره جهان به شدت كوچك گشت و همه مردم از وضعيت يكديگر با خبر شدند و با كا مپيوتر و وسايل جمعي با يكديگر ارتباط بر قرار مينمايند و به تبادل انديشه و اطلاعات ميپردازند. در اين دوره آگاهي، عنصري لازم و اجتناب ناپذير است كه افراد از آن برخوردارند و هيچ فردي گريزي ندارد مگر آنكه در اين ارتباط جهاني مشاركت ورزد ، پيشرفت بشر در زمينه ارتباطات موجب شده تا انسانها در تمامي گوشه وكنار دنيا از وقوع هر حادثهای با خبر شوند ونسبت به حوادث ابراز احساسات نمايند و در درد و رنج ديگران شريك گردند. امروزه مرزهاي ملي با فن آوريهاي جديد الكترونيكي همچون ماهواره، اينترنت، فاكس وديگر ابزار شكسته ميشود و براي سير و سياحت در ديگر فرهنگها نيازي به ويزا، پاسپورت و ديگر امكانات نيست و دنيا با پهناوري خود توسط ابزار ارتباطي كوچك شده و انسانها در غم و شادي، احساسات، عواطف و زندگي يكديگر حضور دارند. به تعبير معروف مارشال مك لوهان « دنيا به يك دهكده جهاني تبديل شدهاست». و به تعبير اوكتاويو پاز « امروز هر اطاقي مركز عالم است». درتعريفي ديگر مالكوم واترز جهاني شدن را اينگونه تعريف ميكند « فرايند اجتماعي كه درآن قيد و بندهاي جغرافيايي ای كه بر روابط اجتماعي، و فرهنگي سايه افكنده است ، از بين مي رود و مردم به طور فزاينده از كاهش اين قيد وبندها آگاه ميشوند».[2]
امروزه در پي گسترش روابط و پيوند ميان دولتها در عرصه نظام بين الملل و ميان جوامع و توده مردم از طرف ديگر، جامعهاي جهاني در حال شكل گيري است، در عرصه سياسي به دليل گسترش فن آوريها در زمينه ارتباطات و اطلاعات، حاكميت دولتها بر توده مردم در حال كاهش يافتن است و جهان به تدريج به سمت جامعه مدني جهاني و شهروندي جهاني با قواعد همزيستي مشترك در حال حركت ميباشد.
بنا به تعبير پارهاي از انديشمندان، جهاني شدن[3] به معناي حركت به سوي نوعي مردم سالاري جهان شمول است كه در آن روابط و پيوند ميان دولتها و خرده فرهنگها در حال گسترش ميباشد. با توجه به تعريفهاي متعدد انديشمندان، در يك تعريف كلان و گسترده ميتوان گفت عصر جهاني شدن عصري است كه اين ويژگيها در آن به چشم ميخورد: افزايش شديد آگاهيهاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي شهروندان، گسترش فن آوري در زمينه ارتباطات (كامپيوتر، اينترنت، ماهواره، فاكس، و...) اقتصاد و بازارجهاني، تعامل وگفتگو ميان فرهنگها و تمدنها، گره خوردن منافع مادي و معنوي ملتها با يكديكر، كوچك شدن دنيا، جامعه مدني جهاني و تحقق دغدغهها، علائق، غم و شاديها و دلبستگيهاي مشترك ميان ملتها.
شايان ذكر است كه امروزه در باره جهاني شدن، نظرات موافق و مخالفي وجود دارد. عدهاي از مخالفان، جهاني شدن را همان جهاني سازي و يا آمريكايي سازي تلقي ميكنند كه به معناي وارد شدن در بازار مشترك جهاني به رهبري و حاكميت سرمايه داري امريكا است. بنا بر اين ديدگاه كه جهاني شدن را به معناي جهاني سازي و يا آمريكايي سازي بدانيم كه منظور از آن تبعيت از الگوي اقتصادي و اقتدار آمريكايي در عرصههاي بين المللي است، مخالفت پارهاي از انديشمندان با مفهوم جهاني شدن امري معقول و منطقي است.
اما جهاني شدن در علوم اجتماعي نيز به معناي ديگري هم بكار ميرود و منظور از آن جهاني شدن از منظر فرهنگي، اجتماعي و روابط انساني است كه اين امر در عصر مدرن و دنياي ارتباطات نتيجه تغييراتي است كه در زندگي انسان قرن بيستم به وجود آمدهاست. در عصري كه انسانها به يكديگر نزديك شدهاند و در دهكده جهاني بسر ميبرند، جهاني شدن به معناي بيان و توصيف[4] رويداد و واقعيتي اجتماعي است كه در عالم خارج و در تمامي كشورها شكل گرفته و يا خواهد گرفت و وابسته به خواست و اراده انسانها نيست. بنابراين تفسير، جهاني شدن يعني آنچه را كه پيش از اين در عرصه فرهنگ، تمدن، مذهب، آداب و سنت و ديگر حوزههاي فردي و جمعي در قلمرو و حريم يك منطقه يا يك تمدن ميديديم، حال در معرض ديد و نگاه جهاني و فرامنطقه اي قرار ميگيرند و تمدنها متاع فرهنگي خويش را در ساحت جهاني ارائه ميدهند و با يكديگر به تعامل و گفتگو ميپردازند.
در جهاني شدن به معناي ورود در گفتگوي جهاني فرهنگ و تمدن، اموري همچون اقتصاد، تكنولوژي و صنعت نقش بسزايي دارند اما لازم نيست به آنها بسنده نمود و هرچند در مسئله جهاني سازي يا آمريكايي سازي، آمريكا ميكوشد تا براي دست يازيدن به سود و منافع بيشتر، فرهنگ خويش را گسترش دهد و جهان را به تسخير خويش درآورد، اما ميتوان در اين معنا از جهاني شدن، حاكميت نظام سلطه گر آمريكا يا تك قطبي شدن عالم را نپذيرفت. از اينرو منظور از جهاني شدن در اينجا به معناي ارتباط و هم زيستيهايي است كه در حوزههاي متفاوت فرهنگ وجود دارد و انسانها و جوامع ناخواسته بر يكديگر تاثير و تاثر گذارده و به تعامل فرهنگي با يكديگر ميپردازند.
با توجه به اينكه جهاني شدن موجب تحقق يافتن تغييرات و تحولات زيادي در تمامي عرصهها است و در روابط بين الملل، سياست خارجي ملتها، ارتباطات انساني، تعامل ميان فرهنگها و تمدنها، اقتصاد، وحتي انسان-شناسي، جامعه شناسي، مردم شناسي و ديگر موضوعات انساني تاثيرات ژرفي را بجاي گذاشته است و از طرفي حركت بسوي ارتباطات جهاني و يا جهاني شدن براي همه ملتها و تمدنها امري اجتناب ناپذير و گريز ناپذير است، بنابر اين انتظار ميرود كه جوامع ديني و انديشمندان براي حمايت و دفاع از هو يت ديني و فرهنگي خويش، به جاي حذف روند جهاني شدن از زندگي خود و ناديده گرفتن آن، به طرح راهكارها و رهيافتهاي نوين در اين امر بپردازند و با تكيه بر متون ديني و آموزههاي ديني به طرح تئوريهاي لازم و مناسب اقدام كنند، زيرا جوامع اسلامي چه از جهت تئوريك و چه از نقطه نظر عملي شديدا نيازمند شيوههاي راهبردي در تمامي حوزههاي فرهنگي و اجتماعي ميباشند و بايد كوشش گردد تا در عرصه انديشهها و بازار نظريهها براي رقابت با ديگر انديشهها و فرهنگها از قافله تفكرات و نظريهها عقب نمانند. به ويژه در اواخر قرن بيستم و ابتداي قرن بيست و يكم بسياري از انديشمندان ميكوشند تا به تبيين آينده جهان و ارائه يك تئوري جامع براي فلسفه تاريخ بپردازند به طوري كه در سالهاي گذشته اين نظريهها در محافل علمي ودانشگاهي مورد نقد و بررسي و اقع شدهاند. ما در اين مقاله ميكوشيم تا به طور اجمالي به بررسي و ارزيابي بعضي از آنها بپردازيم و تحولات سالهاي اخير و رخدادهاي پيش آمده در عرصه بين المللي، تنشهاي جهاني و آزمون تاريخي اين نظريهها تا حدي در مسير نقد و ارزيابي اين تئوريها به ما كمك ميكنند. به يك معنا ميتوان گفت عصرجديد، دوره شكست تئوريهاي بزرگ سياسي بوده و نظريههايي همچون پوزيتيويسم، كمونيسم، ليبراليسم، يكي پس ازديگري افول ميكنند و رو به زوال ميروند. ما در اينجا به نقد و بررسي اجمالي اين نظريهها و بيان تعارضات موجود در آنها خواهيم پرداخت و سرانجام به اين نكته توجه خواهيم داد كه ضروري است، انديشمندان به طرح الگوها و مدلهاي جديدي از نظريههاي اجتماعي، فلسفي و ديني بپردازند.
نظريه پردازي روشنفكران مذهبي
نگاهي به تاريخ روشنفكري ديني در كشورهاي اسلامي در طي قرن گذشته بيانگر اين است كه پيوسته روشنفكران مسلمان در برابر انديشههاي نوين برخوردي انفعالي داشته اند وتحت تاثير افكار، رويكردها ومكتبهاي فكري غرب و شرق، تئوري پردازي نمودهاند و به ندرت ميتوان به نگرش و نظريهاي ديني برخورد نمود كه وامدار جريانهاي فلسفي ـادبي دوران نبوده باشد.
با به وجود آمدن كوچك ترين تحول فلسفي، ادبي و سياسي در دنيا، تاثير آن را ميتوان در روشنفكران مذهبي جهان اسلام ديد، نگاهي اندك به ادبيات، رمان، سينما، هنر، فلسفه، و دين شناسي دهههاي 20 تا 80 شمسي در آثار روشنفكران ايراني حاكي از تاثير ژرفي است كه جريانهاي فكري دنيا برآنان گذارده است، گاهي اين تاثيرپذيري از جهان غرب وجريانهاي فكري پس از رنسانس در غرب نشئت ميگيرد و گاهي نيز تحت تاثير فرهنگ سوسياليسم بودهاست. زماني از دين تفسير علمي و پوزيتيويستي ميشود، زماني هم تحت تاثير تفكر اگزيستانسياليسم، كمونيسم، ليبراليسم، معرفت شناسي جديد و هرمنوتيك از مولفههاي ديني تفسير ارائه ميگردد.
به عنوان نمونه در زماني كه جريان علم گرايي در قرن بيستم مطرح شد، پارهاي از انديشمندان ديني به قدري تحت تاثير اين جريان قرار گرفتند كه حتي كوشش نمودند تا از مفاهيم موجود در ادبيات ديني و قرآني تفسيري تجربي و متناسب با علوم بيان كنند و از مفاهيمي همچون جن، شيطان، روح، آفرينش انسان وجهان و حتي كيفيت بچه دارشدن حضرت مريم (سلام الله علیها) قرائتي پوزيتيويستي ارائه دادند.[5]
در مبتكرانه ترين شكل مذهبي، ميبينيم پارهاي از روشنفكران مذهبي با استفاده از مفاهيم موجود در ادبيات ديگر مكاتب، تلاش نمودند تا از دين تاييداتي را براي آنها بياورند وهمچنين با اين كارخواستند بر رونق و اهميت مفاهيم ديني هم بيفزايند. به عنوان نمونه يكي از روشنفكران مذهبي تحت تاثير ادبيات كمونيستي، از مسئله مهدويت تفسيري ديالكتيكي و هگلي ارائه ميدهد و همانطور كه ماركسيستها معتقد بودند در روند جبر تاريخ پس از چالشهاي طبقاتي، سرانجام جامعه سوسياليستي با حاكميت طبقه كارگر (پرولتاريا) پيروز خواهد شد، وي با تفسيري كه از هابيل و قابيل و تضاد موجود ميان حق و باطل به كمك ادبيات قرآني ارائه ميدهد، سرانجام ظهور امام مهدي و حكومت مهدوي را جايگزين جامعه سوسياليسم نموده و از ادبيات كمونيستي در تفسير مسئله مهدويت استفاده ميكند.[6] از اين رو بايد گفت در ميان روشنفكران و متفكران ديني كمتر ديده شدهاست تا از مباني، مولفهها و بنيادهاي اسلامي نظريهاي جديد در فهم جهان و انسان ارائه گردد كه درعين حال كه به عقلانيت، علوم تجربي و تجربههاي تاريخي بشر اهميت داده ميشود مبتني بر پارادايمهاي فرهنگي ـ اسلامي موجود در قرآن و سنت باشد.
ادامه دارد...
پینوشتها:
[1] .globalization.
[2]. مالکوم واترز، جهانی شدن، ترجمه اسماعیل مردانی گیوی، سازمان مدیریت صنعتی، چاپ اول، تهران، 1379، ص 12.
[3] .globalization.
[4].descriptive.
[5]. از جمله این دسته از روشنفکران مذهبی می توان به مهدی بازرگان، سید محمود طالقانی و یدالله سحابی اشاره نمود که با توجه به دغدغه دینی ای که داشته اند، تلاش نمودند تا از آموزههای دینی تفسیری علمی ارائه دهند (در نقد نگاه پوزیتیویستی و علمی این دسته از اندیشمندان رجوع شود به: بهاءالدین خرمشاهی، تفسیر و تفاسیر جدید، کیهان، تهران، س 1364، صص 43ــ 42/ 123ــ 121/ 144ــ 139).
[6]. علی شریعتی، اسلام شناسی، صص 107ــ 80 (در نقد تفکر روشنفکران دینی از جمله علی شریعتی، رجوع شود به کتاب: حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، بهاءالدین خرمشاهی، چاپ چهارم، خوارزمی، تهران، س 1380، صص 274ــ 271).