logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
هاليوود امپرياليسم فرهنگي

مقدمه:

به يقين حوزه هاي فرهنگي و تعاملات سياسي ـ اجتماعي جوامع بشري، بيش از ديگر حوزه ها تحت چنبره امواج الکترونيکي و سايبرنتيک قرار دارند. در واقع امروزه رسانه هاي نظام سلطه جهاني مهم ترين محمل تحميل سلطه فرهنگ ليبراليستي و مهم ترين ابزار تهديدات نرم فرهنگي هستند که امنيت فرهنگي، سياسي و اجتماعي کشورهاي مختلف را نشانه رفته اند. اين پديده که همان امپرياليسم فرهنگي است، چنين توصيف گرديده است:
منظور ما از امپرياليسم فرهنگي، ظريف ترين نوع سياست امپرياليستي است. هدف آن تصرف ارضي يا کنترل حيات اقتصادي نيست. امپرياليسم فرهنگي تلاش دارد تا در ذهن انسان به عنوان ابزاري براي تغيير روابط قدرت ميان دو يا چند دولت، غلبه نمايد و آن را کنترل کند. اگر بتوان تصور کرد که فرهنگ يا به طور خاص، ايدئولوژي سياسي کشوري (همانند واحدهاي غربي) با همه اهداف انضمامي امپرياليستي خود ذهن شهروندان برخي ديگر کشورها (همانند واحد هاي جهان اسلام) را تسخير نمايد، در اين شرايط، جهان غرب خواهد توانست به موفقيت کامل تري برسد و بيش از هر فاتح نظامي يا ارباب اقتصادي، زمينه با ثباتي براي تفوق خود ايجاد کند. نقش امپرياليسم فرهنگي در دوران نوين، مکمل ساير روش هاست .[1]
بي ترديد يکي از قدرتمندترين ابزار، جهت امپرياليسم فرهنگي توسط غرب، رسانه هاي آمريکايي با محوريت صنعت فيلم سازي هاليوود مي باشد. اين موضوعي پذيرفته شده است که جهان بيني آمريکايي پيش از آن که از هر طريق ديگري مطرح شود، از طريق هاليوود منتشر مي شود.[2] امروزه نظريات و تزهاي آن دسته از انديشمندان غربي که تابع سياست هاي دولت خود هستند، پس از بيان شدن توسط آنان، توسط رسانه و به ويژه هاليوود به جهان القا مي شود و آن را به عنوان ايدئولوژي برتر مطرح مي کنند.
اگر به تعبير پروفسور نوام چامسکي نخستين کارکرد شرکت هاي بزرگ روابط عمومي، تبليغات، سينما و تلويزيون، کنترل افکار است، پس بايد در پس هر سکانس، تصوير و سخني يک تز و ايدئولوژي نهفته باشد. چامسکي اين تله رسانه هاي غربي را چنين توضيح مي دهد: در پس ظاهر بي طرفانه شرح مسائل اجتماعي ـ از طريق گزارش هاي تلويزيوني، تحليل هاي سياسي يا اخبار راديو ـ پيش فرض ها و اصول ايدئولوژيکي اي نهفته است که وقتي آنها را افشا مي کنيم، فرو مي ريزند .[3]
از اواخر دهه نود ميلادي، رشد سريع توليدات آخرالزماني از سوي اربابان صهيونيستي و رسانه هاي غربي، به ويژه هاليوود، اراده جدي اربابان دنياي جديد را براي آفرينش مدلي از آينده آشکار کرد.
بي شک، ظهور انقلاب اسلامي ايران، فرو پاشي شوروي، زوال قدرت آمريکا و رويکرد نوع بشر به معنويت و معنا و نگراني هايي که بشر امروز بدان دچار آمده است، دلايل اساسي اين توليدهاي رسانه اي براي دستگاه رؤياسازي غرب (هاليوود) بود.[4]

در الهيات ديني، آخرالزمان را به سه مرحله تقسيم مي کنند:
ـ برهه اول، دوره پيش از ظهور منجي و دوره فتنه ها و آشوب هاست.
ـ برهه دوم، عصر ظهور منجي و دوره نبرد خير و شر است.
ـ برهه سوم، دوران پس از پيروزي حق بر باطل و عصر آرامش است.
هاليوود با استفاده از قدرت تصويرگري خود، آغاز به بهره برداري سياسي و ديني (اما قدم به قدم و آرام) از اين سوژه ناب نموده و مؤلفه هاي مورد نظر خود را در فيلم هاي مختلف به کار برده است. از جمله مؤلفه هاي به کار برده شده در فيلم هاي آخر الزماني از اين امور مي توان نام برد:

1. نزديک شدن به پايان دوران
تلاش رسانه هاي غربي در اين است که قرار گرفتن در عصر پاياني زمين و پايان دوران را به مخاطبان خود القا کنند تا مخاطبان بيش از پيش به دنبال منجي و نجات بخش پاياني گشته و خود را نجات دهند. اين مطلب در سال هاي اخير به طور جدي با فيلم هايي مانند بابل پس از ميلاد ، 2012 ، مستند پيشگويي هاي نوستراداموس 2012 و... به نمايش درآمد. اين پيام، مقدمه اي جهت معرفي منجي مورد قبول هاليوود به جهانيان در پايان دوران است.

2. پر رنگ کردن نقش دولت آمريکا در نجات از مشکلات
از زماني که استعمار جديد با رهبري آمريکا در دنيا شکل گرفت، سردمداران اين کشور خود را ارباب و نجات بخش دنيا معرفي نموده اند. جان آدامز (جانشين جورج واشنگتن) در سال 1765 چنين مي نويسد: من هميشه تأسيس آمريکا را خواست خداوند براي رهايي بشريت از بندگي و بردگي دانسته ام .[5] همچنين نيکسون ديگر رييس جمهور دولت آمريکا ادعا مي کند: خدا با ملت آمريکاست. خواست خداوند اين است که آمريکا رهبري دنيا را به دست بگيرد .[6]
امروزه کليساهاي انجيلي در آمريکا، گسترش الهيات پروتستاني خود را در قالب تکيه بر دولت آمريکا ديده و جهت تفوق اين آيين در منطقه خاورميانه به رؤساي جمهور آمريکا متوسل شده و جسورانه آنها را منتخب خدا مي دانند: در چنين دوره سرنوشت سازي که شيطان به آمريکا ضربه زده، پيروان کليساي انجيلي معتقدند که جورج بوش منتخب خداست و در اين حکمتي نهفته است .[7]
از اين رو هاليوود در فيلم هاي متعددي همچون، آرماگدون ، امگاکد ، مگيدو 2 ، پيشگويي هاي مردي که فردا را ديد و 2012 مغز متفکر و نجات بخش را رييس جمهور و دولت آمريکا دانسته و ابرمردهاي دوران، به صورت يک چهره آمريکايي مانند آرنولد شوارتزنگر معرفي مي شوند. به گونه اي که آرنولد خود را هم تراز با ابرمرد نيچه دانسته و مي گويد: فکر مي کنم پس از نيچه، من تنها کسي هستم که آوازه اش در کو ه هاي آلپ پيچيده است و من همان ابر انساني هستم که نيچه از آن سخن رانده است. [8]

3. دشمن تراشي و دشمن بودن مسلمانان
دولت آمريکا ضعف هاي اقتصادي و انگيزه جنگ افروزي هاي خود را در پس چهره دشمني ترسناک و تروريست پنهان مي کند، و در ميان ملت خود اين احساس کاذب را پديد مي آورد که هر لحظه از طرف دشمنان ملت، مورد هجوم قرار مي گيرند.
اين تفکر و نظريه با توجه به مراحل ذکر شده از دوران آخرالزمان، با شگردي خاص در هاليوود به تصوير کشيده شده است. در قدم نخست، هاليوود پس از ترسيم مثلثي که رؤوس آن (منجي، کشور خير و مورد هجوم و نيروهاي شر) مي باشد، در قالب تصاوير القا مي کند که شما (ملت) توسط عوامل فضايي و يا طبيعي (سيل، آتش فشان، زلزله و...) مورد هجوم قرار گرفته ايد و در طي سکانس هاي مختلف، افرادي که توسط دولت آمريکا انتخاب شده و مشخصاً آمريکايي هستند، دنيا را از اين خطر و شرور نجات مي دهند.

  • منجي (آمريکايي)
  • مردم مورد هجوم
  • قرار گرفته
  • نيروي شر (اعم از فضايي ها، زلزله، سيل)
  • مردم
  • نيروي شر(مسلمانان)
  • منجي (آمريکايي)

در گام بعدي اين دشمن و عوامل شر مصداق عيني تر و انساني پيدا مي کند که اين افراد کسي جز چهره اسلامي و مسلمانان نيستند. اين القاي تفکر در صدها فيلم و سريال هاليوودي خود را نشان داده است؛ از آن جمله مي توان به فيلم هاي مجموعه دروغ ها ، u 93 ، 24 و... اشاره نمود.

نتیجه:

بنابراین لازم است نهادهاي فرهنگي مرتبط به امور رسانه اي با دادن تحليل درست و به موقع و آگاهي بخشي سريع به جامعه، تأثيرات ناخودآگاه اين کارخانه فيلم سازي را از بين برده و تفکر پس پرده اي فيلم ها را برملا سازند.

پی نوشت ها :

[1] . هانس مورگنتا، سياست ميان ملت ها، ص114، به نقل از رويارويي غرب معاصر با جهان اسلام، ابراهيم متقي ص37.
[2] . محمد مهدي سمتي، عصر سي ان ان و هاليوود، ص29.
[3] . دنيس رابرت، نگاهي انتقادي به سياست آمريکا (گفتگو با نوام جامسکي)، ص8.
[4] . محمد حسني، فرهنگ و رسانه هاي نوين. ص112.
[5] . پروفسور روژه گارودي، آمريکا ستيزي چرا؟،  ص13.
[6] . همان. ص14.
[7] . ابراهيم متقي، رويارويي غرب معاصر با جهان اسلام، ص89.
[8] . محمد حسني، فرهنگ و رسانه هاي نوين. ص127.