logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
واقعه غدير و آيه عذاب واقع

 مقدمه:

در سال دهم هجرت از طرف خداوند به پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور داده شد تا دو مسأله مهم از دين اسلام را به طور مفصل و رسمي به مردم ابلاغ كند؛ حج و ولايت و خلافت دوازده امام (علیه السلام) را. اعلام عمومي براي سفر حج داده شد و بيش از يكصد و بيست هزار نفر از هر سو عازم مكه شدند. علي (علیه السلام) كه از طرف آن حضرت به يمن و نجران رفته بود به همراه دوازده هزار نفر احرام بسته وارد مكه شدند. اعمال حج يكي پس از ديگري انجام شد تا اينكه در عرفات دستور الهي نازل شد و پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) علم و امانتهاي انبياء گذشته را به علي (علیه السلام) تحويل داده و به آن حضرت منتقل نمودند. در سرزمين منا پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دو مرتبه سخنراني كردند و زمينه را براي اعلام ولايت علي (علیه السلام) آماده فرمودند. پس از اتمام حج بلال منادي پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از طرف آن حضرت اعلام كرد فردا جز معلولان كسي باقي نماند و همه بايد حركت كنند تا در وقت معين در غدير خم حاضر شوند. سرزمين غديرخم كمي قبل از جحفه در تقاطع مسيرهاي اهل مدينه، مصر، عراق و نجد بود و به امر خاص الهي انتخاب شد. اين محل به جهت وجود آب و چند درخت كهنسال، محل استراحت كاروانيان بود و هم اكنون مسجد غدير در آنجا ساخته شده است.

«قبل از خطبه»

با رسيدن به منطقه غدير منادي ندا كرد «همه مردم متوقف شوند و آنان كه پيش رفته‌اند بازگردند.» با اين دستور همه مركبها از حركت ايستادند و در غدير خم پياده شدند. پيامبر اعظم (صلی الله علیه و آله و سلم) به سلمان و ابوذر و مقداد و عمار دستور داد تا جايگاهي براي برنامة سه روزه فراهم كنند. با چيدن سنگها بر روي يكديگر و رواندازهاي شتران منبر بلندي ساختند بطوريكه پيامبر هنگام سخنراني مشرِف بر همه مردم باشند ابتدا نماز ظهر به امامت آن حضرت خوانده شد آنگاه پيامبر بر فراز آن منبر ايستاد و علي بن ابيطالب را فراخواند تا بالاي منبر بيايد و در سمت راست آن حضرت بايستد. سپس نگاهي به سمت راست و چپ جمعيت نمودند و منتظر شدند تا مردم كاملاً‌ جمع شوند پس از آماده شدن مردم پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سخنراني تاريخي و آخرين خطابه رسمي خود را براي جهانيان آغاز كرد و پس از حمد و ثناي الهي و بيان مقدماتي به موضوع اصلي يعني معرفي علي بن ابيطالب (علیه السلام) بعنوان جانشين بلافصل خويش پرداخت و... .

«بعد از خطبه»

با پايان يافتن خطابه غدير، مردم به سوي رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و علي بن ابيطالب هجوم آوردند تا با ايشان بيعت نمايند. با دستور پيامبر دو خيمه بر پا شد در يكي خود آن حضرت و در ديگري علي بن ابي‌طالب (علیه السلام) نشسته و سه روز آنجا اقامت نمودند و مردم دسته دسته آمدند و با پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تجديد پيمان و با علي (علیه السلام) به عنوان اميرالمؤمنين بيعت كردند و تبريك گفتند. زنها با دست گذاشتن در ظرف آبي كه حضرت علي (علیه السلام) دست مباركش را در آن زده بود مراسم بيعت را انجام دادند. در اين مراسم پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عمامه خود را كه سحاب نام داشت به عنوان تاج افتخار بر سر اميرمؤمنان (علیه السلام) قرار دادند. جبرئيل نازل شد و گفت: «به خدا قسم روزي مانند امروز نديدم چقدر كار پسرعمويش را محكم نمود براي او  پيماني بست كه جز كافر به خدا و رسولش كسي آن را بر هم نمي‌زند واي بر كسي كه پيمان او را بشكند.»

پس از اتمام اين برنامه‌ها كه فهرست‌وار ذكر شد اتفاقاتي رخ داد و مسائلي به وجود آمد. منافقين بي‌كار نماندند و شروع به دسيسه نموده و كينه‌هاي ديرين را آشكار نمودند. از طرف ديگر مشيت و اراده ذات حضرت حق  بر اين قرار گرفت كه داستان غدير براي هميشه جاويدان باقي بماند و گذشت زمان آن را كهنه و متروك نسازد و سال و ماه از اهميت و اثر آن نكاهد و منكران و معاندان هرچه سعي كنند نتوانند نور آن را خاموش كنند و چراغي را كه اينرو بر فروزد هر آنكس پف كرد ريشه‌اش كنده شود و براي هميشه رسواي عام و خاص گردد. بنابراين پيرامون آن آياتي نازل فرمود كه مطالب غدير را براي هميشه و براي همه بيان كند و هر روز مسلمانان در سرتاسر گيتي با قرائت آيات نوراني اين كتاب مقدس، مدلول اين آيات را به ذهن بياورند هرچند منافقان كوردل و منكران عنود و لجوج بخواهند مدلول اين آيات را مخفي و يا انكار نمايند اما تلاش آنها چيزي نخواهد بود جز كوبيدن بر طبل رسوايي خودشان. آري حق عيان است ولي طائفه‌اي با بي‌بصري تمام خود را به كوري مي‌زنند و در قيامت هم كور محشور مي‌شوند.

آري آياتي همچون «يا ايها الرسول بلّغ...» مائده/67

و يا «اليوم اكملت لكم دينكم و اتمت علیکم نعمتی...» مائده/3

آيه عذاب واقع از جمله آياتي كه بعد از نص غدير نازل شده آيات 3ـ1 از سورة معارج مي‌باشد: « سَأَلَ سَائلُ  بِعَذَابٍ وَاقِعٍ* لِّلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ* مِّنَ اللَّهِ ذِى الْمَعَارِج » «درخواست كننده‏اى عذابى را كه واقع شدنى است درخواست كرد [عذابى كه‏] ويژه كافران است، [و] آن را بازدارنده‏اى نيست [اين عذاب‏] از سوى خداى صاحب درجات است.»

در دلالت آيه بر مطلب مورد نظر ما علاوه بر شيعه بسياري از علماي بزرگ و سرشناس اهل سنت آن را بيان كرده‌اند و در كتب تفسيري و روائي خويش آورده‌اند. مرحوم علامه اميني كه درود و رحمت و رضوان الهي بر اين مرد بزرگ باد در كتاب گرانسنگ خويش يعني كتاب الغدير نام 29 نفر از بزرگان اهل سنت را كه اين مطلب را بيان كرده‌اند مي‌آورد. ما اسامي اين افراد و نام كتابهايشان را به نقل از اين اثر گرانمايه در اينجا ذكر مي‌كنيم:

1. حافظ ابوعبيد هروي (م223 يا 224) در تفسير غريب القران

2. ابوبكر نقاش موصلي بغدادي (م351) در تفسير شفاءالصدور

3. ابواسحاق ثعلبي نيشابوري (م 427 يا 437) در تفسير خود الكشف و البيان

4. حاكم ابوالقاسم حسكاني در كتاب دعاة الهداة الي اداء حق الموالاة

5. ابوبكر يحيي قرطبي (م567) در تفسير خود در سورة معارج

6. شمس الدين ابوالمظفر، سبط ابن جوزي حنفي (م654)

7. شيخ ابراهيم بن عبدالله يمني وصّابي شافعي در كتاب خود الاكتفاء في فضل الاربعة الخلفاء

8. شيخ الاسلام حمويني (م722) در فرايدالسمطين باب سيزدهم

9. شيخ محمد زرندي حنفي در دو كتاب معارج الوصول و دُرر السمطين

10. شهاب الدين احمد دولت آبادي (م849) در هداية السعداء جلوه دوم از هدايت هشتم

11. نور الدين بن صباغ مالكي مكي در كتاب الفصول المهمّه

12. سيد نور الدين حسني سمهودي شافعي (م911) در كتاب جواهر العقدين

13. ابوالسعود عمادي در تفسير ارشاد العقل السليم الي مزايا القران الكريم

14. شمس الدين شربيني قاهري شافعي (م977) در تفسير السراج المنير

15.سيد جمال الدين شيرازي (م1000) در كتاب خود الاربعين في مناقب اميرالمومنين

16. شيخ زين الدين منادي شافعي (م1031) در فيض القدير في شارح الجامع الصغير

17. سيد ابن عيد روس حسيني يمني (م1041) در كتاب العقد النبوي و السرّ المصطفوي

18. شيخ احمد بن باكثير مكي شافعي (م1047) در وسيله المال في عد مناقب الآل

19. شيخ عبدالرحمن صفوري در نزهة المجالس

20. شيخ برهان الدين علي حلبي شافعي (م1044) در السيرة‌ الحلبيه

21. سيد محمود بن محمد قادري مدني در الصراط السوي في مناقب النبي

22. شمس الدين حنفي شافعي (م1181) در شرح الجامع الصغير

23. شيخ محمد صدر العالم سبط شيخ ابوالرضا در كتاب معارج العلي في مناقب المرتضي

24. شيخ محمد محبوب العالم در تفسير شاهي

25. ابوعبدالله زرقاني مالكي در شرح المواهب اللدنيه

26. شيخ احمد بن عبدالقادر حفظي شافعي در كتاب ذخيرة المآل في شرح عقد جواهر اللآل

27. سيد محمد بن اسماعيل يماني در كتاب الروضة النديه في شرح التحفة العلويه.

28. سيد مؤمن شبلنجي شافعي در كتاب نور الابصار في مناقب آل بيت النبي المختار

29. شيخ محمد عبده مصري در تفسير المنار

مواردي كه ذكر شد همگي يك مطلب را بيان نموده‌اند منتهي اختلافي هست كه در واقع به دو روايت از يك مطلب بر مي‌گردد. يكي روايت ثعلبي و ديگري روايت ابوعبيد هروي كه ما هر دو روايت را از كتاب شريف الغدير در اينجا بيان مي‌كنيم تا معلوم شود.

روايت اول: «حافظ ابوعبيد هروي در تفسير غريب القران خود مي‌گويد: پس از آنكه رسول خدا در غديرخم آنچه را كه مأمور بود ابلاغ فرمود اين امر در بلاد شايع و منتشر شد، جابر بن نضر بن حارث بن كلدة‌ عبدري آمد و خطاب به پيامبر گفت: اي محمد به ما از طرف خداوند امر كردي كه گواهي به يگانگي خداوند و رسالت تو بدهيم و در انجام نماز و روزه و حج و زكات امر تو را امتثال كنيم همه را از تو پذيرفتيم و قبول كرديم اما تو  به اينها اكتفا ننمودي تا اينكه بازوي پسر عمّت را گرفتي و بلند كردي و او را بر ما برتري دادي و گفتي: من كنت مولاه فعلي مولاه آيا اين امر از طرف توست يا از جانب خداوند؟ رسول خدا فرمود: قسم به خداوند كه معبودي جز او نيست اين امر از جانب خداوند است. نامبرده پس از شنيدن اين سخن به طرف شتر خود روان شد در حالكيه مي‌گفت: بار خدايا اگر آنچه محمد مي‌گويد راست و حق است بر ما سنگي از آسمان ببار يا عذابي دردناك به ما برسان. هنوز به شتر خود نرسيده بود كه سنگي از فراز بر سر او آمد و از پشت او خارج شد و او را كشت و خداوند متعال اين آيه را نازل كرد؛ «سأل سائل بعذاب واقع...»»

روايت دوم: «ابواسحاق ثعلبي نيشابوري در تفسير خود الكشف و البيان گويد: از سفيان بن عينيه سئوال شد كه آيه شريفه «سأل سائل بعذاب واقع» دربارة چه كسي نازل شده است؟ نامبرده به سوال كننده گفت: مسأله‌اي را از من پرسيدي كه تا كنون كسي آن را از من نپرسيده است. پدرم از جعفر بن محمد از پدرانش صلوات الله عليهم روايت كرد كه چون رسول خدا به غدير خم رسيد پس از گرد آمدن مردم دست علي را گرفت و فرمود «من كنت مولاه فعلي مولاه». اين خبر در بلاد شايع و منتشر گشت و به گوش حارث بن نعمان فهري رسيد نامبرده سوار بر شتر به سوي رسول خدا حركت كرد تا به ابطح رسيد و در آنجا از ناقه خود فرود آمد و آن را خوابانيد و به رسول خدا گفت: اي محمد از طرف خداوند ما را امر كردي كه به يكتايي خدا و رسالت تو شهادت دهيم قبول كرديم ما را به پنج نماز امر كردي پذيرفتيم ما را به دادن زكات امر كردي اطاعت كرديم به ما امركردي كه يك ماه روزه بداريم قبول كرديم ما را به حج امر كردي پذيرا شديم، آنگاه به اين امور اكتفا نكردي تا اينكه بازوي پسر عمت را گرفتي و بلند كردي و او را بر ما برتري دادي و گفتي «من كنت مولاه فعلي مولاه» آيا اين امر از جانب توست يا از طرف خداوند است؟ رسول خدا فرمود: قسم به آن خداوندي كه معبودي جز او نيست اين امر از طرف خداوند است. حارث بن نعمان پس از شنيدن سخن پيامبر به طرف مركب خود روان شد در حاليكه مي‌گفت بار خدايا اگر آنچه محمد مي‌گويد راست و حق است بر ما سنگي از آسمان ببار يا عذابي دردناك بر ما نازل كن. هنوز به مركب خود نرسيده بود كه سنگي از فراز بر سر او آمد كه از پشت او خارج شد و او را كشت و خداوند اين آيه را نازل فرمود. سأل سائل بعذاب واقع...»

با دقت در اين دو روايت مي‌بينيم كه مضمون و محتواي هر دو، يكي است ولي نام اين شخص لجوج در يك روايت (ثعلبي) حارث بن نعمان ذكر شده ولي در روايت ابوعبيد، جابر بن نضر آمده است. علامه اميني در پاورقي الغدير، جابر بن نضر را درست‌تر مي‌داند. در آنجا مي‌فرمايد: «در روايت ثعلبي كه خواهد آمد و علما متفقاً آن را نقل كرده‌اند نام اين شخص حارث بن نعمان فهري ذكر شده و بعيد نيست كه جابر بن نضر مذكور در اين روايت درست باشد زيرا اميرالمؤمنين (علیه السلام) به امر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پدرش نضر را كه روز بدر كبري اسير شده بود دست بسته به قتل رسانيد و مردم در آن روز تازه مسلمان بودند و هنوز از كفر و شرك فاصله زيادي نگرفته بودند و بر همين مبنا افزون بر عصبيت‌هاي دورة‌ جاهليت، آتش كينه و خشم در دل آنان شعله‌ور بود.» به هر حال با اين همه رواياتي كه ذكر شد و بسياري از بزرگانِ روايت و تفسير اين مطلب را بيان كرده و شعرا اين مطالب و اين قضيه را به شعر درآورده و گفته‌اند و مطلب به قدري واضح و آشكار است كه جاي ترديدي باقي نمي‌گذارد. اما باز برخي كوردلان و منكران لجوج خواسته‌اند به آن اشكال كنند و ايرادي وارد سازند مانند ابن‌تيميه  كه اشكالاتي به خيال خود مطرح كرده و ما در اينجا به نقل از الغدير (كتاب گزيده‌اي جامع از الغدير) سه اشكال وي را مي‌آوريم. در اينجا ذكر اين نكته خوب است كه علامه مي‌‌فرمايد ما در تحقيقي كه انجام دادیم، نه دوست و نه دشمن هيچ‌كس اين داستان را رد نكرده و تكذيب و طعن ننموده است رجال اسناد اين داستان همه ثقه و از بزرگان هستند و همه اين موضوع را پذيرفته‌اند و در مقابل آن تسليم شده‌اند به غير از ابن‌تيميه كه فردي متجرّي در دشنام گفتن به مسلمان و تكفير آنهاست. و حتي بزرگان اهل سنت هم او  را نكوهش و تقبيح كرده‌اند.

اشكال اول ابن‌تيميه:

داستان غدير به اجماع همه در بازگشت رسول خدا از حجة الوداع رخ داده و از سوي ديگر در حديث آمده چون داستان غدير در مناطق گوناگون پخش شد حارث نزد پيامبر آمد و پيامبر در مكه در سرزمين ابطح بوده در حاليكه طبع حال اقتضا مي‌كند پيامبر در سرزمين مدينه بوده باشد. پس سازنده داستان سائل، به تاريخ داستان غدير جاهل بوده و از آن خبر نداشته.

جواب: اولاً: در برخي منابع آمده است كه آمدن سائل در مسجد بوده (اگر مراد مسجد مدينه باشد جواب ابن‌تيميه مي‌باشد) و حلبي هم تصريح كرده كه آمدن سائل در مدينه بوده. ثانياً: واژه ابطح در لغت يعني مسير سيلي كه داراي سنگريزه و شن باشد و هيچ مانعي ندارد كه در اطراف ديگر مناطق و بيابانها نيز ابطح وجود داشته باشد ولي ابن‌تيميه از اين مطلب غافل بوده.

اشكالي ديگر از ابن‌تيميه:

اگر چنين داستاني وجود داشت و درست بود نشانه‌اي بود بر عظمت و قدرت خدا ،مانند داستان اصحاب فيل بنابراين انگيزه‌هاي فراواني بر نقل آن وجود داشت اما نويسندگان كتابهاي روايي و تفسير و مانند آنها اين داستان را به كلي نقل نكرده‌اند به جز اين سند غير قابل قبول. پس معلوم مي‌شود اين داستان از اساس دروغ و بي‌اساس است.

جواب: اولاً: مقايسه اين قضيه با داستان اصحاب فيل صحيح نيست چون اين داستان، داستاني شخصي بوده كه نبود آن خلأيي در جامعه ايجاد نمي‌كند. و در پس آن اهداف فراواني براي پنهان كردن آن وجود داشته و دارد. اما در داستان اصحاب فيل گروه فراواني كه براي خراب كردن خانه‌اي كه محل طواف عده بيشماري است و از بزرگترين مظاهر الهي محسوب مي‌شود در آن حادثه هلاك شدند و در نقل آن هم انگيزه‌هاي فراواني وجود دارد. پس اين دو را نبايد با هم مقايسه كرد. ثانياً: سخن ابن‌تيميه كه گفته طبقات نويسندگان اين حديث را بيان نكرده‌اند، صحيح نمي‌باشد. زيرا نويسندگان، مفسران، محدثان و شعراي فراواني در اين مورد گفته‌اند و نوشته‌اند ولي گويا ابن‌تيميه چشمان خود را به تمام اين حقايق بسته بوده و نديده است. و تعدادي از آنها را در همين جزوه بيان نموديم.

اشكال ديگر ابن‌تيميه:

از حديث بر مي‌آيد كه حارث به اصول پنجگانه اسلام، مسلمان بوده و ضروري است كه هيچ مسلماني در زمان پيامبر عذاب نشده است.

جواب: اولاً: حديث همانگونه كه مسلمان بودن وي را ثابت مي‌كند،  ارتداد وي را نيز ثابت مي‌كند چون كلام پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را رد كرد و در آن تشكيك نمود. و عذاب الهي در زمان ارتداد وي نازل شد نه موقعي كه مسلمان بوده. ثانياً: در ميان مسلمان‌ها هم كساني بوده‌اند كه به جهت تجري بر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مبتلا به عذاب الهي شدند. مثلاً در صحيح مسلم آمده كه مردي با دست چپ غذا مي‌خورد پيامبر به او فرمود با دست راست غذا بخور. پاسخ داد: نمي‌توانم پيامبر او را نفرين كرد و فرمود: هرگز نتواني و چون با پيامبر لجبازي كرد ديگر نتوانست دست راستش را بالا ببرد.

نتیجه:

از مطالب نگارش یافته در این مقاله به این مطلب می رسیم که واقعه غدیر خم به امر خداوند و توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و با معرفی حضرت علی (علیه السلام) به ولایت و امامت امت انجام شد و از این قضیه ، عده ای از منافقان و کسانی که کینه ها و عصبیت های دوران جاهلی هنوز در جان و دل آنها وجود داشت ، شروع به دسیسه کردند، ولی اراده حضرت حق بر این قرار گرفته بود که موضوع غدیر برای همیشه باقی بماند و گذشت زمان ، آن را کهنه و متروک نسازد و در این رابطه آیاتی نازل فرمود. از جمله آیاتی که بعد از ماجرای غدیر خم نازل شد ، آیات«3-1» سوره معارج می باشد. علما و بزرگان شیعه و سنی در کتب تفسیری و روائی خود، این مطلب را آورده و گفته اند: «شخصی که منکر الهی بودن این مطلب شده بود و پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را تکذیب کرد و درخواست عذاب نمود، به عذاب الهی گرفتار شد و هلاک گشت. و نیز نتیجه می گیریم برخی اشکالات که از طرف منکرین ایراد شده، غیر صحیح و نادرست می باشد. 

پی نوشت ها:

.  اميني نجفي، شيخ عبدالحسين، الغدير،ترجمه، محمدتقي واحدي، انتشارات بنياد بعثت.

. همان

. همان

منبع: مجله مقالات مهدوی؛ http://mahdimag.ir/

نگارنده: محمدحسين مسعوديان