logo ارائه مقالات و محتوای مهدوی
 راهکارهای مقابله با آسیب در جامعة منتظر

مقدمه:

  تهاجم به تعالیم و فرهنگ غنی اسلام، امری تازه ومختص به زمان حاضر نیست؛ بلکه از آغاز اسلام، به اشکال مختلفی رخ نموده، تا کنون نیز ادامه یافته است. قرآن کریم، روش مقابله با هجمههای دشمنان را بیان فرموده است؛ آنجا که می‌فرماید:(فَمَن اعتدی علیکم فَاعتدوا علیه بمثل ما اعتدی علیکم)؛[1]

پس هر کس بر شما تعدی کرد، همان گونه که بر شما تعدی کرد، تعدی کنید. آیة شریف می تواند بر این مطلب دلالت کند که همان گونه که در جنگ نظامی اقتصادی، به همان شیوه باید مقابله کرد، در جنگ فرهنگی و فکری نیز بايد از روش های فکری و فرهنگی بهره جست. علاوه بر این، آموزة روشن قرآنی که مشی کلی مقابله را ترسیم فرموده است، روش رویارویی پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه: با انواع هجمه های فرهنگی نیز باید الگو و راه گشای رسانه های جمعی در تدوین برنامه‌های راه بردی قرار گیرد.

  1. پیشگیری از آسیب

  اصل این است که در جامعه، آسیب و انحرافی پدید نیاید و در صورت پدیدآمدن، مزمن نشود تا نیاز به درمان و اصلاح و احیاناً سختگیری و زندان باشد. بدین سان ضروری است بخشی از اقدامات مسؤولان جامعه، در این رابطه باشد. بخش حاضر، به بررسی چنین مسأله ای اختصاص داده شده است.

  فصلی از آن در زمینة ضرورتها در پیشگیری است وفصل دیگر در زمینة اقدامات لازم در امر پیشگیری است که در آن از کلیات اقدام در این رابطه، در زمینههای مختلف فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی وهم در جنبة محیط بحث به عمل خواهد آمد. فصلی دیگر، در رابطه با شیوه های لازمی است که در پیشگیری ها باید مطرح و مورد نظر باشند.

  طرز فکر دربارة پیدایش انحرافات این است که آغاز آن همانند بذری است که در محیطی مساعد یا نامساعد کاشته می شود. اگر زمینه برای رشد و پرورش آن مساعد باشد، رشد كرده، سر از خاک در می آورد، و بزرگ میگردد.

  در نظام حیات اجتماعی اسلام، پيوسته پیشگیری از وقوع انحراف، مقدم براصلاح است؛ اما آیا پیشگیری از وقوع انحراف امکان پذیراست؟جواب آری است؛ زیرا انسان‌ها دارای فطرت و طبیعتی خدا آشنایند و امر تربیت پذیریشان بسیاری از مسائل را حل کرده وامور مورد انتظار جامعة اسلامی ومسؤولان را محقق خواهند ساخت.

  یکی از راهکارهای زیبای قرآن، پیشگیری از بسترسازی انحطاط است. قرآن برای کسانی که خواستار شيوع زشتی ها وگناهان قبیح، میان افراد با ایمان هستند، در دنیا و آخرت، عذابی دردناک تعیین میکند:

(اِنَّ الَّذینَ یحبُّونَ اَن تَشیعَ الفاحشه فِی الَّذینَ امَنوُا لَهُم عذابٌ الیم فیالدُّنیاوَالاخرَه)[2] ؛همانا کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد، در دنیا وآخرت دچار عذابی دردناک میشوند.

  اسلام، با توجه به این نکته که غریزة جنسی، نیرومندترین غریزة آدمی بوده وآن گاه که شعله ور شود، حوادث هولناک به وجود میآورد، ازآنچه زمینه ساز طغیان شهوات است باز میدارد:

زینت های خود را جز آن مقدار که ظاهراست، آشکار نکنند و روسری های خود را بر سینه خود افکنند]تا گردن و سینه با آن پوشانده شود و زینت خود را آشکار نسازند، مگر برای شوهر خویش و یا…آنها در حال راه رفتن، پاهای خود را برزمین نزنند تا زینت پنهان شان آشکار شود.

  در این آیه، آشکار كردن زینتها، سه بار نهی شده است؛ زیرا سبب کشیده شدن افراد جامعه به فساد و فحشا و در نتیجه، غفلت از یاد خداست. فراتر از این، قرآن از سخن گفتن زنان، به گونه ای که نامحرمان در ایشان طمع کنند، باز میدارد:

(فلا تَخضَعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض)[3] ؛

در گفتار نرمی نکنید، تا آن کس که در دل بیماری دارد، طمع نکند. عامل دیگری که به پیشگیری از انحراف کمک می‌کند، بیان عاقبت انحطاط است. قرآن، برای پیشگیری از انحراف انسان‌ها و نیز، به منظور عبرت آموزی آنها، کسانی را از تاریخ مثال میزند و میفرماید که خداوند، شالودة زندگی آنان را از اساس ویران کرد وسقف بر سرشان فرو ریخت وعذاب الهی از جایی که نمیدانستند به سراغشان آمد.

  تبیین سرنوشت اقوام نوح، عاد، ثمود، شعیب، لوط وطغیانگران دیگر، در آیات بسیار، برای بازداشتن جامعه از چنین سرنوشتی است. در آیات الهی، چنین سرانجامی برای کسانی که در انحطاط فرهنگی فرو میروند، تصویر شده است.

  روش دیگر برای پیشگیری، دعوت به تفکر و تدبراست. قرآن برای هدایت مردم به راه درست، از همگان میخواهد تفکر و تدبر كنند. واژگانی همانند« لعلکم تعقلون»، «افلا تعقلون»، «لیدبروا آیاته»و… هشدارهای قرآنی است که مردم دچار انحراف نشوند. 

  طبیعت آدمی، طبیعتی خوپذیر و پندپذیراست. هیچ کس ذاتاً و فطرتاً منحرف آفریده نمیشود و اصولاً نفس ارتکاب جرم و انحراف، آموختنی است. طبیعیاست امر پیشگیری و اصلاح نیز آموختنی باشد. منحرفان نیز چون بیماران هستند که ابتلائاتی دارند و قابل درمانند به شرطی که راه و روشی برای درمان و اصلاحشان حاذقانه عرضه و ارائهشود. در جمع، عوامل کنترل بسیاری در فرد و اجتماع وجود دارند که پیشگیری را ممکن میسازند و در این زمینه از مذهب، اخلاق، ضوابط و مقررات اجتماعی، وجدان و…قابل ذکرند.

  نخست این مسأله مطرح است که از چه چیزی پیشگیری کنیم؟ پاسخ، یک کلمه است؛ پیشگیری از انحراف. اما انحراف چیست؟ در این مورد پاسخ روشن و صریحی وجود ندارد. برخی، انحراف را در همان چیزهایی منحصر میکنند که ما تحت عنوان جرم یا گناه و زمانی تخلف یا جنایت ذکر میکنیم و البته این مسألهای است که مورد تأیید بيشتر آسیب شناسان است.

  ناگفته نماند که در برخی جوامع، حتی ناتوانایی های بدنی، فلج بودن، نابینایی، کند ذهنی و لکنت زبان در ردیف انحراف به حساب میآید.

ریشه شناسی در پیشگیری 

   در پیشگیری، این مهم است که هرگز به قطع شاخههای یک انحراف اکتفا نکنیم که امکان رشد وجوانه زدن آن بسیار است. اصل، این است که ریشه و منشأها را بشناسیم و اگر بنای اقدامی است، کارو تلاش را از آنجا آغاز کنیم.

  بدین سان ضروری است که مسؤولان جامعه بدانند و بیابند که منشأ انحراف چیست و در کجا پدید می‌آید. ریشة خطر باید شناخته شود وآنگاه اقدام گردد. در مسأله ای چون اعتیاد، الکلیسم، ولگردی و…گاهی به مبارزه با مواد مخدر پرداخته و یا اماکن ساخت وتوزیع مشروب را تعطیل میکنیم که البته این کاری ضروری است؛ ولی ضروری تر این است که خانواده وجنبه های ایمانی و اعتقادی افراد را تقویت کنیم تا چنان زمینه ای پدید نیاید؛ زیرا بخشی مهم از علل مربوط به تن دادن افراد به این لغزش‌ها، خانواده است. بيشتر تبهکاران وکج اندیشان در خانوادههای نابسامان رشد و پرورش یافتهاند وآشفتگی ها در روابط زوجین و والدین و فرزندان، موجب چنین وضعي شده است.

پیشگیری و سلامت فرد

   در پیشگیریها هميشه توجه به جمع وحیات جمعی نیست؛ بلکه در مواردی حفظ سلامت خود فرد هم مطرح است. شاید اساس هم همان باشد؛ چون جامعه، چیزی جز ترکیبی از افراد نیست. اگر افراد، سالم و تندرست باشند، جامعه نیز سالم خواهد ماند و برعکس.

  و نیز این نکته باید مورد توجه باشد که در جنبة انحراف، ظاهراً تکیه به یک فرد است و ما یک نفر را در جامعه می‌بینیم که با انحراف خود در صدد فنای خویش است؛ ولی اگر گستردگی روابط انسانی را در نظرآوریم و به خانواده و اعضای خانوادة او، به فرزندان و نسلی که از او پدید آمده یا میآیند، به شبکة گستردة ارتباطات او با دوستان و معاشران توجه کنیم؛ خواهیم دریافت که اثرات انحراف تا چه حد بال و پر میگستراند و چه جمعی را تحت تأثیر قرار میدهد. بدین سان سلامت فرد و پیشگیری انحراف را در رابطه با او، اندک و ناچیز تلقی نکنیم.

پیشگیری و سلامت جامعه

  جلوگیری از وقوع انحراف، در حقیقت گامی برای حفظ شخصیت و ارزش انسانی، مصون داشتن انسان‌ها در سقوط و افتادن به دام خطر، وبالاخره پیشگیری از افتادن جامعه به وادی سقوط وانحطاط است.

  جامعه شناسان، در پیشگیری، به این بعد قضیه بیشتر توجه کرده‌اند، ولی اصل بر این است که همه چیز از جامعه ای کوچک حتی از خانواده شروع شود: (قُوا اَنفُسَکُم وَ اَهلیِکُم نَاراً)[4]

  اگر یک دهم بودجه ای که براي تنبیه منحرفان و یا درمان آن‌ها صرف می‌شود، صرف تربیت و پیشگیری آن‌ها نماییم، هم آثار و نتایج آن بیشتر است و هم صدمة انحراف برای افراد جامعه کمتر. اگر در اثر سهل انگاری در پیشگیری، جامعه ای بیمار شود، اعادة سلامت کاری بس سخت و دشوار خواهد بود و دیگر فردا با تهدید وخشونت هم امکان پذیر نخواهد بود.

  تبلیغات و ارشادات، خصوصاً رسانه ها، باید تحت کنترل باشند، واردات جامعه، به خصوص محصولات فرهنگی باید تحت ضابطه باشند. محیط های شغلی و تفریحی باید زیر نظر باشند تا زندگی شرافتمندانه برای همگان فراهم گردد.

  شبکه ای وسیع از مسؤولان متعهد نیز لازم است تا امر ارشاد و هدایت نسل را سازمان دهی کنند و شیوة دفاع از خود و شرافت و حیات خود را به آنان بیاموزند و نيز مدافع منافع آنان باشد. بي‌شک، قدرت اجتماعی، خود از عوامل بازدارنده و پیشگیری کننده است؛ ولی اگر تحت نظر قدرت های اجرایی کار نکند در مواردی ممکن است برای مسؤولان درد سر ایجاد کند. 

2.شناخت و بصیرت

  از راهکارهای مهم مقابله با آسیب، شناخت و بصیرت است. با نگاهی به سیرة رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در دورة 23ساله در مییابیم که اولین اقدام حضرت برای تبلیغ دین، روشن گری و آگاهی دادن به مردم بود. پیامبر اسلام با بیان آموزههای دین اسلام و تفسیر قرآن، عقول و معرفت انسان‌ها را رشد داد و علم ودانایی را به جای جهل و نادانی نشاند تا اعراب در پرتو رشد عقلی و علمی، فرهنگ و آداب و رسوم فرهنگ جاهلی را رها کرده، و پذیرای دین مبین اسلام گشتند.

  تاریخ از حکومت رسول خدا(صلی الله علیه و آله)  حکومتی بر اساس شمشیر و جنگ ترسیم نمی کند؛ بلکه حکومت حضرت از ابتدا بر پایة عقل و منطق و روشن گری است و در صورت عدم تأثیر، روش گفت وگو و ارشاد و در مرحلة بعد از آن، جهاد قرار دارد. بصیرت دهی و روشن گری، سیره و منش امامان هدی: نیز بوده است. فریاد روشن گرانة حضرت زهرا(سلام الله علیها) برای مقابله با انحرافات پیش آمدة بعد از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) ، خطبه های روشن گرانة امام علی(علیه السلام) و دیگر امامان: در صحنه های گوناگون رویارویی با افراد جامعه و دشمنان دین، بیانگر روش برخورد امامان با فتنه ها و انحرافات است.

  پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله)  و ائمة هدی: هم خود بصیر بودند و هم جامعه را به بصیرت وآگاهی فرا می‌خوانند. آن‌ها هیچ گاه از غفلت و جهل مردم یا از تعصبات قومی و جاهلی آن‌ها یا از راه تحریک دشمنان و فریبدادن آن‌ها برای رسیدن به اهداف خود بهره نگرفتند. خداوند متعال خطاب به رسول گرامیاش می فرماید:(قُل هذِه سَبیِلیِ اُدعُوا اِلَی الله عَلَی بَصیِره اَنا وَمَن اتَّبَعَنِی)؛[5]

بگواین راه من است و پیروانم و با بصیرت کامل همة مردم را به سوی خدا دعوت می‌کنم.

  آیة شریف، گویای نقش مهم بینش و بصیرت در افکار و افعال انسان است. ارزش و اعتبار باورها وعملکردهای انسان، وابسته به نوع بینش و نگرش اوست؛ به همین دلیل همة پیشوایان دین بر بصیرت دهی به مردم تأکید داشتند. بصیرت به معنای بینش عمیق و دقیق به مسائل اجتماعی، سیاسی، معنوی و… وتوانایی شناخت اشخاص، گروهها، شرایط، رفتارها، حب وبغض‌ها، اهداف و انگیزه ها، تعلقات و هوسها ودرک صحیح و فهم درست از همة این وقایع وتحلیل و ارزیابی آن‌ها با ملاک دین است. با توجه به این تعریف میتوان گفت دو رکن اصلی بصیرت عبارت است از تشخیص جوانب مختلف یک مسأله وتحلیل آن جوانب بدون توجه به احساسات و هواهای نفسانی.

  در پرتو بصیرت، می‌توان حق را از باطل و دوست را از دشمن به خوبی باز شناخت و دربارة پیش آمدهای گوناگون، واکنشی صحیح و مناسب نشان داد. بصیرت، امری درونی است؛ اما چهرة بیرونی قوی دارد که در طرز سخن گفتن و رفتار کردن ونوع گزینش های فرد در برخورد با روی دادها نمایان می‌شود. فرد بصیر، هنگام بحران و فتنه‌ها میتواند مسیر حق را بشناسد و راه رشد و سعادت را تشخیص داده، در آن مسیر حرکت کند.

  حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه می‌فرماید:

«انّما البَصیر َمن َسمع فتَفَکّر ونَظر فاَبصروَانتَفع بالعِبَر ثم سَلَک جَدَداً واضحاً یَتجنَّبُ فیهِ الصَّرعَه فیِ المَهاوی»؛[6] انسان بصیر کسی است که به درستی بشنود واندیشه کند وبه درستی بنگرد وآگاه شود واز عبرتها پند بگیرد، پس راه روشنی را بپیماید واز افتادن در پرتگاه‌ها دوری کند.

  آنچه در این فرمایش برجسته است نتیجة به کارگیری بصیرت است که مانع از سقوط در پرتگاه میشود. البته عوامل دیگری همچون عقل، علم ودانایی، تاریخ وسرگذشت گذشتگان، در روایات برشمرده شد که به ایجاد بصیرت کمک میکند.

  3.فرهنگ‌سازی

مفهوم شناسی فرهنگ

  اساسی ترین و زیباترین عنصریک جامعه «فرهنگ» «culture» آن جامعه است؛ چرا که سایر شؤون جامعه از فرهنگ آن جامعه ناشیمیشود. فرهنگ، آدمی را صاحب هویّت و شخصیّت میکند و از کنج تاریک بی نام و نشان به پهنةروشنی خودشناسی و خودآگاهی و هشیاری می‌کشاند. به ‌درستیکه فرهنگ، سنگ بنای تمدن است و همة حوادث زندگی باید از طریق آن جریان یابد. به دليل اين كه فرهنگ در تمام شؤون زندگی ریشه دوانیده است، نمیتوان تعریف جامع وکاملي از فرهنگ ارائه كرد.

  نخستین گام براي آشناییکامل با فرهنگ، توضیح واژة «فرهنگ» از نظر لغت می‌باشد:

  واژة «فرهنگ» از زبان پهلوی (فارسی میانه) از دو جزء «فر» و «هنگ» تشکیل شده است. «فر» یا «فرّه» نمودِ بارقة الهی که بر دل انسان تجلّی میکند و مایة تعالی و کمال نفس میگردد و «هنگ» یا «هنج» از مصدر هیختن یا هنجیدن، به معنای آوردن و جلوهگرساختن است. فلذا فرهنگ تجلّی کمال و تعالی در انسان و جامعه است. [7]

  درکتاب لغت برهان قاطع آمده است :فرهنگ با کاف فارسی بر وزن و معنای فرهنج است که به علم و دانش و عقل و ادب و بزرگی و سنجیدگی گفته میشود. درکتاب لغات فارسی، نام مادرکیکاوس باشد، شاخ درختی را نیز گویند که در زمین خوابانیده ازجای دیگرسرآورد.[8]

  معرفی فرهنگ، کاری سهل و ممتنع است. فرهنگ پدیدهای انتزاعی است که از روی آثارش شناخته و تعریف میشود؛ لذا غالب تعاریف از آن، بر فراوردههای آن بنا شده است؛ مانند نوع خوراک و پوشاک، شیوه های ساخت وساز و چگونگی گفتمان و شناخت جهان که در زبان و ادب متجلی میشود.

   فرهنگ، مجموعهای کیفی، شامل ارزشها، فرآورده های هنری، مذهبی، فلسفی و تجلیات فکری، ذوقی وعاطفی است که با ویژگی مهم آفرینندگی، حیات جوامع انسانی و تمدن بشری را ضمانت می‌کند. انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی; پدیدة عظیم فرهنگی است که بر پایة بنیادهای اسلام شیعی استوار گردید. از مبانی استوار این تحول عظیم فرهنگی، توجه به موضوع مهدویت و زمینه سازی برای استقرار نظام آرمانی مهدی موعود(علیه السلام) بوده است.

  بنابراین روشن است که فرهنگ و فرایند اصلاح فرهنگی، نقش بی بدیل و راهبردی در زمینه سازی ظهور دارد. انقلاب اسلامی ایران نیز وقتی موفق خواهد بود که در راستای دست یابی به این اهداف اصلاحی و فرهنگی حرکت کند.

  به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، نقش بی بدیل راهبردی در زمینه های ظهور وحتی در دولت مهدوی دارد و میتوان تحقق توحید وسپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهم ترین نمایانگرهای فرهنگی و راهبردهای دولت مهدوی به شمار آورد.

  امام خمینی; فرهنگ را از امور مهم به شمار می‌آورد که در رأس امور واقع شده است.[9] آن بزرگوار مي‌فرمود: «مملکت صحیح، با فرهنگ صحیح، محقق میشود»[10] و راه اصلاح هر مملکتی، فرهنگ آن مملکت است. اصلاح، باید از فرهنگ شروع بشود؛ زیرا فرهنگ، مبدأ همة خوشبختیهای ملت است و فرهنگ های ناصالح و تربیت های حاصل آن موجد فساد بوده، جوان استعماری تحویل مملکت می‌دهد[11].

  حضرت آیت الله خامنه ای در بیان اهمیت مسائل فرهنگی و فرهنگ ملی اسلامی اظهار می دارد:این جانب به مسائل فرهنگی بهای زیادی میدهم و اعتقاد راسخ دارم که قوام یک کشور و ملیت یک ملت، به فرهنگ آن ملت است و بیش از هر چیز فرهنگ یک ملت وجه تمایز او را با سایر ملتها نشان میدهد. [12]

مقام معظم رهبري همچنین در راستای مهندسی فرهنگی کشور فرمود:

یکی از مهم ترین تکالیف ما در درجة اول، مهندسی فرهنگی کشور است؛ یعنی مشخص کنیم که فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی و فرهنگ عظیم درونزا و صیرورت بخش وکیفیت بخشی که اسمش فرهنگ است و در درون انسانها وجامعه به وجود میآید، چگونه باید باشد؟ اشکالات و نواقصش چیست و چگونه باید رفع شود؟کندی ها ومعارضاتش کجاست؟مجموعهای لازم است که این‌ها را تصویر کند و بعد مثل دست محافظی هوای این فرهنگ را داشته باشد. [13]

فاکتورهای مؤثر در فرهنگ سازی

  بی تردید رسانه های جمعی مانند رادیو و تلویزیون، در جايگاه عمدهترین ابزار و رسانة فرهنگی که به طور تقریبی در تمام مکان های زندگی و اشتغال حضور دارند و تقریباً همة مردم به گونه ای متأثر از تبلیغات آن می‌باشند، بیشترین نقش را در ایجاد و ترویج فرهنگ دارند. رسانه می‌تواند توجه افکار را به سوي ارزش های انسانی و یا به عکسِ آن جهت دهی کند. از آنجا که در اندیشه و نگرش اسلامی، هدف غایی و آرمانی، هدایت و رشد الهی انسان است، این هدف وجهت گیریها باید در همة شؤون حکومتی متبلور باشد.

  دین و معنویات: نگاهی اجمالی به وضعیت تمدن و فرهنگ دنیای معاصر به خوبی نشان میدهد که پیشرفت های مادی وتمدنی بشر با سرعت سرسام آوری افزوده می گردد؛ ولی رشد و تمدن مادی و یا بخش مادی فرهنگ با بخش معنوی آن، همراه نبوده و جهان در حوزة فرهنگی به پس می‌رود و فرآورده های معنوی فرهنگ، همانند اخلاق و دین باوری با توسعه ای موزون، هم پا با تمدن وفن آوری های مادی، ارتقا وتعالی نیافته اند؛ لذا وضعیت فرهنگی موجود چه در جهان کنونی وچه در جهان اسلام از شرایط مطلوبی برخوردار نیست وحتی کشور ما نیز از این آسیب مصون نمانده است؛ به همین دلیل اجرای اصلاحات فرهنگی جهت تمهید ظهور دولت موعود، ضروری به نظر میرسد.

  در نتیجه چون بنیاد اصلی فرهنگ وتمدن اسلامی، خدا محوری واسلامیت آن است، تقرب بیشتر به این اصل شرط اصلی بقا و اعتلای مجدد فرهنگ اسلامی وتمهید زمینة ظهور به شمار میرود؛ زیرا دین فقط یک عامل از عوامل تشکیل دهندة فرهنگ نیست؛ بلکه واقعیت دین داری، کل فرهنگ را تشکیل میدهد وهر چیزی از وحی الهی سرچشمه می‌گیرد.

  به همین دلیل احیای فرهنگی و اعتلای جوانب معنوی فرهنگ، واجد نقش بی بدیل وراهبردی در زمینه سازی ظهور وحتی در دولت مهدوی است و میتوان تحقق توحید و سپس عدالت را در اصلاح انحرافات اعتقادی و رفتاری، از مهمترین شاخصهای فرهنگی وراهبردهای دولت مهدوی به شمار آورد.

  آموزش: در نظام دینی، آدمیان به نهایت تزکیه، بلوغ و تکامل اخلاقی و فرهنگی میرسند، فساد وانحرافها اصلاح می‌شود و کینههای بندگان از دلهایشان زدوده میشود. غنا و بی نیازی، جای حرص و طمع را می‌گیرد. الگوی توسعة فرهنگی در سیرة معصومان: به ویژه معصومانی که فرصت تشکیل حکومت یافتهاند، تلاش برای نیروسازی و تربیت وآماده سازی آن‌ها بوده است.

  نگاه به سیرة امام علی(علیه السلام) در این زمینه راهگشاست. آن حضرت، در نامه به عثمان بن حنیف، فرمان دار بصره، دربارة ضرورت بینش دهی و تعلیم امت نزد امام فرموده است

بدان هر پیروی، پیشوایی دارد كه به او اقتدا میکند و از نور علم وی منور وآگاه میشود. [14]

  نیز فرموده است: بر امام است که به افراد تحت ولایت خویش، اسلام و ایمان را بیاموزد. [15]

  بر مبنای همین سیرة علوی در روایات آمده است که امام عصر(علیه السلام) در آن حیات طیبة موعود، خود به تعلیم و تفسیر واقعیت های قرآن به مردم همت می گمارد و اسرار این مصحف شریف را برای آن‌ها تشریح میکند. این گسترش فرهنگ علم آموزی وحکمت در جامعة بشری، به گونه ای خواهد بود که به فرمودة امام باقر(علیه السلام) در زمان مهدی(علیه السلام) به مردم حکمت یاد می دهند[16] تا جایی که زنان خانه دار هم حکمت میآموزند و بی نیاز از دیگران، بر اساس احکام الهی و نبوی به قضاوت می پردازند. [17]

  کانون این نظام گستردة آموزشی و فرهنگی، مساجد خواهد بود و در عصر ظهور، طبق نقل روایات، مساجد عظیم و فراوان ساخته خواهد شد. در شرایط امروز که در عصر پر تلاطم غیبت قرار گرفته ایم این وظیفة خطیر، بر عهدة خواص سنگینی میکند، رسانهها با توجه به امکانات وسیع اطلاع رسانی و آگاهی بخشی که در اختیار دارند، باید جامعة منتظر را از حقایق دینی سرشار سازند، تا آسیب های رنگارنگ، آنان را دچار انحراف نسازد؛ زیرا بسیاری از انحرافات به دليل فقدان اطلاعات به روز و صحیح است.

  نظام و منشور فرهنگی دولت مهدوی نیز در پیماننامة حضرت با یارانش نیز به چشم میآید، که جنبة آموزشی نیز دارد. آنجا که امام مهدی با یاران عابد و زاهد خود برای شروع عملیات اصلاحی و الهی عدالت گسترش، میثاقی میبندد که به واقع می توان از آن به منشور فرهنگی دولت طیبة مهدوی یاد کرد. درحدیثی که از امیرالمؤمنین(علیه السلام) رسیده، چنین آمده است:

از يارانش بیعت می‌گيرد که هرگز دزدی نکنند، زنا نکنند، مسلمانی را دشنام ندهند، خون کسی را به ناحق نریزند، به آبروی کسی لطمه نزنند، به خانة کسی هجوم نبرند، کسی را به ناحق نزنند، طلا و نقره وگندم وجو ذخیره نکنند، مال یتیم را نخورند، در بارة چیزی که یقین ندارند گواهی ندهند، مسجدی را خراب نکنند، مشروب نخورند، حریر وخز نپوشند، در برابر سیم و زر سر فرود نیاورند، راه را بر کسی نبندند، راه را نا امن نکنند، از اعمال منافی عفت اجتناب کنند، خوراکی را نیندازند، به کم قناعت کنند، طرفدار پاکی باشند، از پلیدی بگریزند، به نیکی فرمان دهند، از زشتیها باز دارند، جامههای خشن بپوشند، خاک را متکای خود سازند، در راه خدا حق جهاد را ادا کنند و….

  در مجموعة دعاهای حضرت مهدی (علیه السلام) که در صحيفة مهدیه گرد آمده است نیز میتوان نظام فرهنگی دولت مهدوی را مشاهده کرد. در معروف ترین این ادعیه، ضمن در خواست هدایت الهی برای خود و امتش، از خداوند متعال توفیق فرمانبرداری، شناخت و معرفت، جدیت و شوق و رغبت و علم آموزی، زهد و بیرغبتی به دنیا، نصیحت و خیرخواهی، نیت پاک وبی آلایش، رأفت و رحمت، وقار و متانت، توبه، حیا و عفت، تواضع وسعةصدر، صبر و قناعت، پایداری، دادگری ومهربانی، انصاف وسرشت نیکو درخواست میکند:  اللهم ارزقنا توفیق الطاعة وبعد المعصیه و…[18].

  رفتار پرجاذبه: از مهم ترین شیوه های فرهنگ سازی و به تعبیر بهتر، فرهنگ پروری، رفتارهای فرهنگ ساز است؛ یعنی رفتاری اجتماعی که ویژگی های خاص ظرف وقوع آن و نیز محبوبیت یا وجاهت مصدر وقوع آن ظرفیتی پدید می‌آورد که فرهنگ ساز است و ارزشآفرین. فرض این است که برخی رفتارها اگر از جانب فردی با محبوبیت یا وجاهت اجتماعی و در ظرف مکانی و موقعیتی ویژه صادر شوند، زمینه ساز شکل گیری ارزش فرهنگی میشود و متعاقباً در شبکة فرهنگ جامعه، به خصوص توسط رسانه‌ها گنجانیده می‌شود.

  جاذبة بزرگان هر جامعه و میزان اعتماد پذیری مردم به آنان، عامل مهمی در ارزش آفرینی و فرهنگ سازی است. حدیث «الناس علی دین ملوکهم»؛ «مردم بر دين پادشاهان خود هستند» و «الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم»؛ «مردم به حاكمان خود شبيه ترند تا از پدرانشان» از وجهی ناظر به همین معنا است؛ امیران و نخبگان هر قومی، وجاهت اجتماعی دارند و رفتارشان نیز فرهنگ ساز است؛ لذا فرهنگ جامعه، شیوة رفتار حاکمان و نخبگان را به خود میگیرد و درجة این فرهنگ سازی از تربیت پدران بیشتر است. از سوی دیگر، گاه گفتار یا اشاره ای اگر در ظرف روان شناختی وجامعه شناختی مطلوبی بنشیند، منشأ چنان تأثیری خواهد شد که نظام فرهنگ شناختی جامعه را دست خوش تغییر خواهد کرد.

  بخشی از ظرفیت فرهنگ ساز حضرت مهدی( در ایجاد فرهنگی جهانی با جهت گیری الهی، نتیجة جاذبة فراگیر وخدادادی ایشان است. بنابر حدیث نبوی، مهدی( را مردم زمين وآسمان دوست میدارند. [19]چنین انسانی را باید در عصر قحطی خوبی‌ها و کسادی بازار فضیلت‌ها و زیبایی‌ها تصور كرد. شگفت نیست اگر عالمی حیران او شوند و دل به مهر او سپارند. سیرت مهدی چنان است که مردم، محبت او را به جان می‌نوشند. آری؛ در دورانی که قحطی محبت است و روابط میان مردم جهان بر اساس قانون و به مدد حضور پلیس و محاکمه تنظیم می‌شود و کسی را غم دیگری نیست، سیرت و سیمای صاحب الزمان(علیه السلام) بر قلب‌ها حکم خواهد راند وخلقی را بی اختیار شیدای خود خواهد کرد.

  اینک رسانه ها، برای تضمین موفقیت راهبردهای فرهنگی، باید فرهنگ را به همة صورت هایش لحاظ کنند و از طراحان و مجریان راهبردهای فرهنگی مدد بگیرند و به مسألة ظهور و قیام موعود نظری افکنند. قیام حضرت، اول کار است و اندیشه های فرهنگ شناختی و فرهنگ سازی، میدان مجال خود را در آن دوران خواهند یافت.

  خودشناسی: حديث مشهور «مَن عَرفَ نَفسَه فَقَد عَرف ربَّه»[20] از امام علی(علیه السلام)  سرلوحة بهره مندی از یک زندگی مطلوب و مؤثر است. مدینة فاضله، بدون «خودشناسی» بی معنا است. در دهههای اخیر، روان شناسان در بررسی اختلالات رفتاری و انحرافی اجتماعی، به این نتیجه رسیدهاند که بسیاری از اختلالات و آسیب‌ها، در ناتوانی برخی افراد در تحلیلهای «خود» و«موقعیت» خود ریشه دارند. بدین ترتیب، حال که نمیتوان مانع تغییرات و پیچیدگیهای جامعه و گسترش روابط اجتماعی و بین فردی شد، راهی جز آماده کردن افراد، به ويژه نسل نو خاسته برای روبه رو شدن با آسیب های گوناگون و دشوار زندگی جدید باقی نمی ماند و با این استدلال است که خود شناسی اساس موقعیت شناسی است، کسی که خود را بهتر بشناسد؛ زمان، مکان و شرایط را بهتر میشناسد؛ زیرا انسان با پیرامونش تعریف می شود.

  خود شناسی، همچون پلی برای دسترسی به خودسازی است وچون موجبات آگاهی از موضوع تربیتی را فراهم میآورد، برای خودسازی لازم شمرده شده است. خودشناسی اگر توأم با سه رویکرد زیر باشد، مفیدتر است:

  الف. قبول خویشتن؛

  ب. واقع بینی به جای بزرگ بینی یا خود کمتربینی؛

  ج. امید و آرمان وحرکت.

  انسان خود شناخته، متناسب استعدادهای خویش گام بر میدارد، از ترس نمیهراسد، در مقابل آسیب‌ها مقاومت می‌کند و شکست را نه تنها مرحله ای از زندگی، بلکه لازمة زندگی می‌داند؛ زیرا آغاز فرازهای بعدی است.

  خود آگاهی؛ نخستین مرحله در فرایند انتخاب است. ما استعدادهای خاص خود را نادیده میگیریم. همین طور ممکن است احساس کنیم اگر در حال حاضر از مهارتی استفاده نمی کنیم. دیگر نمی توانیم مدعی داشتن چنین مهارتی باشیم؛ چون به گونه‌اي از دستمان رفته است. همة این فرض های کاذب و نادرست باعث میشوند قابلیت های خود را فراموش کنیم. همین که شناسایی مهارت های خود را آغاز کنیم، از هویت واقعی خود، فراتر از مرزهای تنگ نظرانه، آگاه میشویم. تصمیم گرفتن برایمان آسان مي‌شود. به راحتی تسلیم هر آسیبی نخواهیم شد. از سوی دیگر، پی بردن به انگیزه های بسیاری از اعمال، به ويژه رفتارهای نابهنجار، تا حدودی به شناخت بیشتر خود، یاری خواهد کرد. آموزه های دینی، علت بسیاری از خصایص ناپسند را، ذلت وحقارتهای نفسانی فرد معرفی کرده است؛ همان گونه که علل خصال نیکو را غنا و عزت نفس انسانی دانسته است. در شیوه های تربیتی قرآن، نخست اکرام شخصیتی و تبیین جایگاه شایسته انسانی و سپس شناساندن استعدادهای او و به کارگیری روش های صحیح در باروری آن‌ها است.

(وَلَقَد کرَّمنا بَنی آدَم وَحَمَلناهُم فی البَر وَالبَحر وَرَزَقناهُم مِنَ الطَیِّباتِ وَفَضَّلناهُم عَلی کَثیرٍ مِمَّن خَلَقنا تَفضیلاً)[21]

ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آن‌ها را در دریا و خشکی حمل نموده، به آنها روزی پاکیزه بخشیدیم وآنان را بر بسیاری از خلایق برتری دادیم.

  در آغاز آیه، از اکرام انسان و زمينه سازي اسباب معیشت و برآوردن نیازهای ارتباطی او سخن میگوید و در پایان با برتری بخشی او بر سایر موجودات، از جایگاه و موقعیت ویژة او یاد می کند.

   خانواده: یک اجتماع برنامه ریزی شده وسازمان یافته است که از آن میتوان به واحد بنیادین جامعه یا سنگ بنای اجتماعی تعبیر كرد. خانواده در یک رویکرد اجتماعی، مجموع زن، شوهر و فرزند (فرزندان)است و یک«گروه اجتماعی» به شمار مي‌رود که برای رسیدن به مقاصد خویش، چه در کوتاه مدت و چه در بلند مدت، اهداف خرد وکلانی را ترسیم کرده و برای رسیدن به این مقاصد، محتاج برنامه ریزی، سازمان دهی، کنترل و رهبری برای کل خانواده و برای مجموعه اقدامات اعضای خود است.

  آنچه مسلم است، اینکه هیچ یک از این اقدامات، نافی تمهیدات سازمانی و اجرایی مناسب در قالب برنامه ریزی های کلان حکومتی نیست. برنامه ریزی های توسعة فرهنگی در حوزة خانواده، از ضرورت پایهای برای تحقق جامعة سالم برخوردار است.

  ایدة جهانی سازی در دو دهة اخیر که فرایند جهانی شدن سرمایه داری و در نوردیدن مرزهای جغرافیایی، ملی و فرهنگی است، سرمایه داری نوین را ترویج كرده و به برنامه های فرهنگی وآموزشی با گسترة فرا ملی توجه مینمایدکه نتیجة آن تربیت انسانهایی به عنوان شهروند جامعة واحد جهانی است.

  فرهنگ جهانی می کوشد مرزهای اعتقادی و ارزشی را به نفع همجواری جهانی از میان بردارد و تمام ارزشها و شیوه های فرهنگی مختلف را به یکسان ارج نهد؛ از این رو، فرهنگ های منحطی همچون بت پرستی و لامذهبی در کنار فرهنگ غنی آسمانی از اعتباری یکسان برخوردار خواهند شد.

  از این رو، تأکید بر موقعیت ممتاز دختران در غالب تقدیس نقش مادر و همسری وتوجه به خانواده و ترغیب پسران به احراز موقعیت های متفاوت به عنوان نان آور خانواده، نگرشی ضد توسعه ای به شمار میرود.

  در حالی که چشم انداز ملی خانواده در نظام جمهوری اسلامی ایران به معنای برخورداری زنان از تکریم روانی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی، حق همسری و مادری و توجه به نیازهای خانواده و اجتماع با توجه به نقش های مکمّل زن و مرد در خانواده واجتماع است.

  در مقدمة قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، براهمیت نظام خانواده تأکید شده است که نشان از اهمیت خانواده در تولید و حفظ فرهنگ دارد:

خانواده، واحد بنیادین جامعه وکانون اصلی رشد و تعالی انسان است و توافق عقیدتی و آرمانی در تشکیل خانواده که زمینه ساز اصلی حرکتی تکاملی و رشد یابندة انسان است، اصل اساسی بوده، فراهم کردن امکانات، براي نیل به این مقصود، از وظایف حکومت اسلامی است.

  اصل دهم قانون اساسی نیز میگوید:از آنجا که خانواده، واحد بنیادی جامعة اسلامی است، همة قوانین و مقررات و برنامه ریزی های مربوط، باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، پاسداری از قداست آن و استواری روابط خانوادگی بر پایة حقوق و اخلاق اسلامی باشد.

  در تدوین چشم انداز جمهوری اسلامی ایران در افق 1404، در مسیر تحقق آرمان ها و اصول قانون اساسی، «نهاد مستحکم خانواده به دور از فقر، فساد، تبعیض وبهره مند از محیط زیست مطلوب»مطرح شده است.

  شورای عالی انقلاب فرهنگی[22] در بخشی از اهداف و اصول تشکیل خانواده و سیاست های تحکیم و تعالی آن آورده است:

اعضای خانواده به ویژه والدین نسبت به حفظ حرمت و صیانت خانواده از آفت وآسیبها وتوانا نمودن اعضا در ابعاد شناختی و رفتاری برای هدایت آن‌ها در مسیر الی الله و حصول به حیات طیبه مسؤول می باشند.

  با توجه به موارد فوق الذکر، به خوبی روشن است که نقش خانواده در فرهنگسازی، نقشی تعیین کننده میباشد.

  محیط زیست: انسان‌ها سرانجام – و شاید هم خیلی دیر ـ متوجه شدند که برای ادامة زندگی نباید به طور خشونت آمیز، با محیط زیست خود رفتار كنند؛ بلکه باید تعادلی ظریف با طبیعت را تحقق بخشند که تنها راه زندگی هماهنگ با جهانشان است. این کشف، هرچند اهمیت زیادی در زندگی مادی دارد، تأثیرش برجامعه و بر فرهنگ نیز از آن کمتر نیست. محیط زیست، چارچوبی است که کنش های بشر در آن انجام میشود. هرچه انسان می آموزد و به وجود می آورد، می شناسد ومی شناساند، در غالب محیط زیست است. همان طور که محیط زیست بر فرهنگ اثر می گذارد، فرهنگ نیز بر محیط، بر ادراک ما از آن و بر ارزشی که برای آن قائلیم تأثیر دارد.

  وقتی فرهنگ، مطابق تعریف، مجموعه ای از رسوم، ارزشها واعتقادها است، که از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود، تسلط ما بر محیط مادی، از طریق انتقال شناسایی های انباشته شده، به نسل های بعدی میرسد؛همین طور هم انباشته شدن وسپس انتقال دادن های تجربی از نظر اجتماعی و فرهنگی است که تحول و تکامل خانواده، نهادهای بشری و جامعه را میسر می سازد.

  پس محیط زیست ما به صورت قالب فرهنگ ما در میآید و به عکس، زیر تأثیر محیط ما است که فرهنگ ما بر ما اثر میکند. این کنش متقابل، آن قدر اساسی است که ما را یاری میکند تا نقشی را که هنر باید در جامعة ما بازی کند، با دید تازه ای بررسی کنیم.

  امروزه هنرها به نهادهای بزرگی چون موزه، و تآتر وابسته اند؛ لذا باید بیش از پیش منابع و وسایلی را که به مردم امکان آموزش فرهنگی میدهند و آنان را به مسأله محیط زیست آگاه می کنند، از حال تمرکز خارج ساخت؛ به ویژه باید از وسائل ارتباطی استفاده کرد. در چارچوب نهادهای موجود و نهادهای تازه، مراکزی فرهنگی به وجود آورد که در دسترس همة مردم باشند و در ضمن به نیازهای علاقه مندان مختلف پاسخ دهند.

  رابطة میان فرهنگ و محیط طبیعی دو سویه ومتقابل است. محیط طبیعی در شکل گیری نیازها و نحوة پاسخگویی به آن‌ها، نقش مؤثری دارد؛ چنانکه موجب شکل دهی به بافت مادی ـ نظیر ابزار، فنون، مسکن وغیره ـ و بافت معنوی ـ نظیر معتقدات، باورها، ارزشها، هنرها وادبیات ـ حیات انسانی میشود وبدین ترتیب تنوع محیط طبیعی، موجب تنوع فرهنگ جوامع انسانی میگردد.

  فرهنگ نیز متقابلاً در محیط طبیعی تأثیر دارد. «فرهنگ برای انسان همان کارکرد تطابق با محیط را ایفا میکند که غریزه برای حیوان».[23]

  با پیشرفت علوم، تأثیر فرهنگ بر محیط نسبت به گذشته بیشتر شده وموجبات تسلط انسان بر محیط طبیعی فراهم گردیده است.

  انسان به کمک فرهنگ، خود را از یوغ طبیعت میرهاند و به جای آنکه در مقابل تحریکات محیط طبیعی دستخوش تغییرات ارگانیک شود، طبیعت را موافق حال خود تغییرمیدهد. [24]

  زبان: زبان، یکی از عناصر فرهنگ است که موجب انتقال و تداوم آن میشود. هر نوزاد، استعدادي بالقوه برای تلفظ همة اصوات موجود در جوامع بشری را داراست؛ اما تا زمانی که در جریان جامعه پذیری (فرهنگ پذیری) قرار نگیرد، نمیتواند این استعداد خود را فعلیت بخشد و با افراد دیگر«تعامل اجتماعی»[25] برقرار کند.

  بنابراین تکوین زبان در افراد، از طریق فرهنگ پذیری صورت میگیرد. همین زبان در افراد نه تنها موجب کنش متقابل و تداوم فرهنگ میشود؛ بلکه رشد و شکوفایی اندیشة افراد را نیز سبب میگردد.

  فکر از طریق زبان به زندگی پا میگذارد. دنیای ذهن تا زمانی که قالبهای کلمات به آن جسمیت نبخشیده اند، چون دنیای ارواح و اشباح تار و مبهم است. [26]

  بدیهی است پیشرفت، تمدن و وجود فرهنگ غنی، مربوط به اندیشه و افکار یک قوم است که از طریق زبان به زندگی پا میگذارد. به بیان دقیقتر:

همة اندیشه ها ودانش های بشری ازطریق زبان وعلایم و فرمول هایی که خود زبان علمی هستند، پا به عالم وجود نهاده اند. بدون زبان، انسان نمی توانست آنچه هست، باشد؛ از همین روست که نزدیک به تمام کشفیات علمی و پیشرفت های فنی و آفرینش های هنری و جهش های بزرگ روح انسانی، در اوضاع و احوال و نزد اقوامی بروز کردهاند که زبان قوی در کار بوده است. [27]

  خلّاقیت (تفکر خلّاق): هرگاه قدرت تصمیم گیری و مهارت حل مسأله را تلفیق کنیم، به ویژگی «تفکرخلاق» دست می یابیم. قدرت تفکر آفریننده و خلاق، انسان را قادر می سازد تا انتخاب های گوناگون خود را کشف كرده، از بن بستهای زندگی خارج شود.

  کسانی که به فکر خودکشی روحانی و جسمانی خود میافتند، تفکر خلاق خویش را به کلی از دست داده‌اند. قدرت تفکر خلاق، به شخص امکان میدهد از دایرة بستة تجربیات محدود خویش خارج شده، وبه فراسوی تجارب بنگرد. بدین سان، زندگی فرد، انعطاف پذیر میشود. از تمام جوانب به پدیده ها مینگرد و آسیب های پیش رو را مورد تحلیل قرار میدهد.

  برخی روان شناسان ـ از جمله گیلفورد ـ[28] در بارة افراد هوشمند مطالعه کرده، به این نتیجه رسیده‌اند که برخی انسانها که هوش بیشتری دارند، دارای تفکر واگرا هستند. منظور از هوش واگرا، شکستن قالبهای فکری و نگریستن به پدیده‌ها از «منظری دیگر» است. تفکر و اگرا، صرفاً یک موهبت ارثی تلقی نمی شود؛ زیرا نباید فراموش کرد که محیط اجتماعی، عنصر مهمی است که انفعالات هوش و تفکر خلاق را امکان پذیر میسازد؛ به سخن دیگر، خانواده، تعلیم و تربیت و جامعه باید زمینه تفکر خلاق را فراهم آورند. تفکر خلاق، در همگان وجود دارد و تفاوت افراد در این زمینه، بي‌تردید، «کمّی» است نه «کیفی»؛ به همین دلیل تفکرخلاق، آموختنی است و در زمرة مهارت های زندگی قرارمیگیرد. تفکر خلاق، عامل مهمی در یافتن راه ها، برای رها شدن از دامها و شبهات و رفتارهای آسیبزا است؛ لذا به عنوان یک راهکار در دفع آسیب محسوب میشود.

  تبلیغات: تبلیغات نیز به مانند رسانه ها، جزء جدایی ناپذیری از فرایند ارتباطی به شمار رفته، و از عوامل مهم فرهنگ ساز به حساب میآید. امروزه در میان انواع روش تبلیغی اثر بخشی وتأثیر روحی و روانی خاصی که در تبلیغات رسانه ای وجود دارد، به لحاظ کمی وکیفی بیشتر است.

  تبلیغات دینی، گونه ای از آموزش است که مستلزم برقراری ارتباط دو طرفه به کمک ابزار و وسایل می‌باشد. تمامی انواع تبلیغات ـاعم از دینی وغیر دینی ـ برای ثمر بخشی، به متقاعد کردن مخاطبان خود نیاز دارند. به طور خلاصه متقاعد سازی، فرایندی برای تغییر نگرش است وحوزة مطالعاتی آن، روانشناسی اجتماعی است.

  نگرشها ارزیابی های پایداری از جنبه های مختلف دنیای اطراف ما هستند که به هنگام مواجهه با آن، به خاطر میآیند. روشن است که این خاطرات ذهنی می‌توانند بیدار کنندة احساسات و عواطف مرتبط با خود باشند.

  نتیجه:

بنابراین مراکز تبلیغاتی، از یک سو با استفاده از رسانه های ارتباطی واز سوی دیگر با بهره گیری از فنون متقاعدسازی، میتوانند بر افکار عمومی یا بر نظرات گروههای اجتماعی مسلط شده، آن‌ها را به نفع هدف های خود جهت دهند.

 

پی نوشت ها:

[1]. سورة بقره(2): 194.

[2].سورة نور (24): 19.

[3].سورة احزاب (33): 32.

[4].سورةتحریم(66): آیة 6.

[5].سورة یوسف (12): 108.

[6].نهج البلاغه، خطبة 153.

[7].بحران نوگرايي و فرهنگ سياسي در ايران معاصر، ص 35.

[8].برهان قاطع، ج 3، ص1481.

[9]. صحیفه امام، ج12، ص47.

[10]. همان، ج1، ص390.

[11].همان، ج3، ص305-306.

[12].خبرگزاری ج، ا، ا، 1375 : 242.

[13].بیانات مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنهای، 8 دی 1383.

[14].نهج البلاغه، نامة 45.

[15]. غررالحکم ودررالکلم، ج2، ص29.

[16].بحارالانوار، ج52، ص352.

[17].همان.

[18].بلد الامین، ص349؛ صحیفةالمهدی، ص19.

[19].شیعه ورجعت، ص168.

[20].غررالحکم ودررالکلم، ج2، ص164، رقم301: «کسی که خود را شناخت، هر آینه خدایش را شناخت».

[21].سورة اسراء(17):70.

[22]. جلسة 564، مورخ7/4/84.

[23].کنش اجتماعی، ص136-137.

[24].زمینه جامعه شناسی، نیم کوف واگ برن، ص123.

social interaction.[25].

[26].فرهنگ وشبه فرهنگ، ص47.

[27]همان، ص47.

Guilford[28].

برگرفته از کتاب آسیب شناسی جامعه منتظر